شهیارشهیار، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره

کشمش کوچولو

66.ماه پنجاه و دو

پیش داشتم شیرکاکايو می خوردم,گفتی می دونی شیرکاکائو چطور درست میشه؟گفتم چطور درست میشه؟گفتی گاوایی که لکه های سیاه دارن شیرکاکایو ازشون می گیرن!!!!  از کجا به این نتیجه رسیده بودی مامان جون پرده روی ماستو دوست نداری.میگی پارچشو نمی خورم حدود  سه سال پیش که تازه اومده بودیم اهواز,برات از آبادان یه عروسک بغلی گرفتم که شبا بغلش کنی و بخوابی.آخه عادت داشتی بالش منگوله دارتو بغل کنی.ولی با عروسکه خیلی ارتباط برفرار نکردی.تا اینکه بالاخره بعد سه سال جدیدا شبا عثمانو بغل می کنی و می خوابی. از اول خرداد دیگه مهد نمی رفتی.انقد کلافه بودی و مارو کلافه کردی,که دوباره تصمیم گرفتیم بعد از سفر بری.خودتم کلی خوشحال...
19 مرداد 1396

65.ماه پنجاه و یکم

این ماه 18 روزش به مسافرت گذشت و خیلی هم خوش گذشت.خدارو شکر خونه مادرجون که بودیم یه دفعه من و تو باز بحثمون شده بود.بابا از دست من ناراحت بود و به من گفت انقد جلو این بچه کوتاه نیا.بدبختش می کنی.تو هم که دیدی بابا اینجوری به من گفته دلت خنک شده بود و به عمه نسیم گفته بودی:خوبش شد عمه هم یواشکی به من و بابا گفت.مام واسه اینکه خیلی خوشحال نشی پا شدیم دست همو گرفتیم و رقصیدیم.بعد رفتی به عمه گفتی:دوتاشون دوتا دیوونن حدود دو ماه هست که به طرز عجیبی یه وابستگی پنهانی به من پیدا کردی.مثلا صبح که می خوام برم سر کار با من بیدار میشی و تا من نرم نمی خوابی.گاهی می بینم گوشه مبل خوابت برده.یا چپ و راست بهم میگی:"بیا بغلِ همدیگه...
4 مرداد 1396
1